اشعار عاشقانه

دو سایه بر هم بر دیوار

اشعار عاشقانه

دو سایه بر هم بر دیوار

دلم می لرزد از رسوائی «عشق»

دلم می لرزد از رسوائی «عشق»

چو بینم شوکت چشم سیاهی

پیام «عاشقی» آرد به سویم

نسیم خنده ای، موج نگاهی

چو گیسوئی برقصد روی «شانه»

دلم در سینه می رقصد ز مستی

اگر مهتابگون ساقی ببینم

ز پا می افتم از زیبا پرستی

رباید تاب من – گر سینه ای را

شبی در پرتو «مهتاب» بینم

ز «سر» خوابم پرد – گر مهوشی را

شبی در پرنیان خواب بینم.

خیالم می خزد در سایه ی او

براهی، گر خرامد نازنینی

دلم را میکند «مهتاب باران»

اگر خندد لب نازآفرینی.

اگر افتد نگاه پر نیازم

به شیب سینه ای لغزان و خوشرنگ

«توان» از زانوانم می برد عشق

هوس بر سینه ی من می زند چنگ

دل زیبا پرستم «عشق ورز» ست

ولیکن کار عاشق، سخت زارست

وگر بگریزم از نور غم عشق –

دلم ویرانه ای بی انتظارست

 

مهدی سهیلی

8/7/1351

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد