اشعار عاشقانه

دو سایه بر هم بر دیوار

اشعار عاشقانه

دو سایه بر هم بر دیوار

چه خبر؟

گفتم از سنگ صبورم چه خبر؟

از عزیز راه دورم چه خبر؟

جاودان باشی ای سپیده ی عشق

آسمان همچو صفحه دل من
روشن از جلوه های مهتابست
امشب از خواب خوش گریزانم
که خیال تو خوشتر از خوابست
خیره بر سایه های وحشی بید
می خزم در سکوت بستر خویش
باز دنبال نغمه ای دلخواه
می نهم سر بروی دفتر خویش
تن صدها ترانه میرقصد
در بلور ظریف آوایم
لذتی ناشناس و رویا رنگ
می دود همچو خون به رگهایم
آه ، گویی ز دخمه دل من
روح شبگرد مه گذر کرده
یا نسیمی در این ره متروک
دامن از عطر یاس تر کرده
بر لبم شعله های بوسه تو
می شکوفد چو لاله گرم نیاز
در خیالم ستاره ای پر نور
می درخشد میان هاله راز
ناشناسی درون سینه من
پنجه بر چنگ و رود می ساید
همره نغمه های موزونش
گوییا بوی عود می اید
آه، باور نمیکنم که مرا
با تو پیوستنی چنین باشد
نگه آن دو چشم شور افکن
سوی من گرم و دلنشین باشد
بیگمان زان جهان رویایی
زهره بر من فکنده دیده عشق
می نویسم بر وی دفتر خویش
جاودان باشی ای سپیده عشق

Dream will become reality

Your Dream will always defeat reality if you give it a chance!!


I am giving it a chance and I am SURE it will become reality


Even if you believe it or not


I don't care


I just follow my dream

بی تو من تنهای تنهایم

من به دیدار تو می آیم

عشق و رنج

در حقیقت زندگی بشر همچون آونگی میان رنج و کسالت در حرکت است.دست آخر می توان به این نکته اشاره کرد که در خصوص مساله ی جنسیت و رابطه ی جنسی، انسان به آن ترتیب عجیب و غریبی عمل می کند که وی را لجوجانه به سوی یک نفر هل می دهد و تحریک می کند.این لجاجت همان عشق رومانتیک است، احساسی که از چشمه ی لذت اندک و رنج بسیار آب می خورد.


امروز عروسی دو تا از دوستامون بود...

نیما و خشنود...

تموم کسانی که بعد از ما...

قبل از ما...