اشعار عاشقانه

دو سایه بر هم بر دیوار

اشعار عاشقانه

دو سایه بر هم بر دیوار

مرغ دل

دوباره مرغ دل من بهانه ی تو گرفت

شبانه گریه کنان راه خانه ی تو گرفت

من و سفر

به هر جهت بگذار به تو هشدار بدهم؛ سفر شاید پیش از رسیدن به تسلط، دراز و دشوار باشد، اما هرگز از آن دست نکش. به تو قول می‌دهم که ارزشش را خواهد داشت.
روزی خواهی آموخت که تسلط بر تقدیرت و جامه عمل پوشاندن به رویاهایت هدف غایی زندگی است. مابقی بی‌اهمیت است.

رنج و لذت

انسان به آن ترتیب عجیب و غریبی عمل می کند که وی را لجوجانه به سوی یک نفر هل میدهد و تحریک میکند. این لجاجت همان عشق رمانتیک است, احساسی که از چشمه ی لذت اندک و رنج بسیار آب می خورد.

مزرعه ی خوب

خوبـــــــم
درست مثل مزرعه ای که محصولش را ملخ ها خورده اند
دیگر نگران داس ها نیستم......

Sweet November

30 رووووووووووووووووز.....فقط 30 روز و نه بیشتر با من دیوانگی کن و بعد از آن خداااحاااااااااااااااااااااافظ عزیزم!!!

*سارا: ۳۰روز با من٬ در آپارتمان من، در اتاق خواب من٬ در آشپزخانه ی من، در وان سفید من ٬کنار تلویزیون همیشه خاموش من بمان تا معنای واقعی ”زندگی” را با شکل و نمودار برایت بکشم ،

تا بفهمی که در این سال ها چیزی که می کردی “زندگی” نبود.۳۰ روز با من باش، صبح، ظهر٬ شب٬ نصفه شب… با من لیسی به بستنی قیفی ات بزن و کارهای ”همیشه مهمت” را فراموش کن… زیر باران با من برقص و با جمله ی نفرت انگیز “الان سرما می خوریم” حالم را نگیر

۳۰ روز با من شاد باش و استرس هایت را قورت بده… موبایل لعنتی ات را خاموش کن، ساعت مچی گرانقیمت مزاحمت را بنداز توی سینک ظرفشویی… بی خیال کار٬ بی خیال دیگران، بی خیال زمان و عقربه ی ثانیه شمار. ۳۰ روز برای زندگی کردن کافی ست. نه کمتر و نه بیشتر٬

با من دیوانگی کن و بعد از آن…خداحافظ !

Sweet November
Pat O'Connor

چهارشنبه سوری

دستانت را به من بده ،تا با هم از روی آتش بپریم
آنان که سوختنـد،همه تنها بودند...

چهارشنبه سوری و تنهایی

چهارشنبه سوری،

تنها صدایی که میاد، صدای تنهاییه.

هرجای دنیا که هستی‌، شاد باش.

بعد از من

از ما که گذشت !
اما ....
اگر در سرت "هوای خداحافظی" داشتی ،
از همان ابتدا ...
سلامی نکن ؛
لطفاً ... !!

بمان با من

سلکشن آهنگ ها با من... ماشین با من...
جاده‌اش با من...
صدای بلند پخش و سرعت بالا توی جاده با من...
پایین دادن شیشه‌‌ی سمت تو و پیچیدن باد لای موهای تو با من...
جنگل خیس و بارون خورده با من...
جمع کردن هیزم با من...
درست کردن آتیش با من...
املت دونفره با من...دوباره جاده با من...
دیوونه بازی ها با من...شکلک در آوردن ها با من...
سیگار با من...
.شراب،ویسکی،ودکا،عرق سگی، هرچی که بخوای با من...
مستی با من...
خاموش کردن پخش و واست خوندن با من...
دریا با من...غروب با من...
دوباره آتیش درست کردن با من...
ماهی سیخ کشیدن با من...واست لقمه گرفتن با من...
گرم کردنت با من...بوسیدنت با من...مست کردنت با من...
توی بغل گرفتنت کنار آتیش رو به دریا با من...خوابوندنت با من...
تا صبح آتیش روشن نگه داشتن با من...
صبح واسه دیدن طلوع خورشید بیدار کردنت با من...
یه دنیا خاطره و حس خوب برات ساختن با من...

"فقط بودن با تو، فقط بودن از تو، فقط بودن

آن روزها

آن روزها رفتند
آن روزهای خوب
آن روزهای سالم سرشار
آن آسمان های پر از پولک
آن شاخساران پر از گیلاس
آن خانه های تکیه داده در حفاظ سبز پیچکها به یکدیگر
آن بام های بادبادکهای بازیگوش
آن کوچه های گیج از عطر اقاقی ها

دارا و ندار

من ندار بودم عروسک قصه ام پرید،

دارا که باشی سارا با پای خودش می آید..