اشعار عاشقانه

دو سایه بر هم بر دیوار

اشعار عاشقانه

دو سایه بر هم بر دیوار

حادثه

تا ابتدای حادثه، هر لحظه یک امید بود
چیزی شبیه بودن و چیزی بجز تقدیر بود

تصویر بودن تا ابد در پشت درهای خیال
نقشی به طرحی می زد و هر نقش پر از تعبیر بود

لحظه پر از حس سکوت، لحظه پر از حس خیال
لحظه پر از، از نو شودن، مجموع بی تفریق بود

در ابتدای حادثه، دنیا پر از ویرانگی
یک خانه ی بی بام یا، متروکه ای غمگین بود

باید که در عمق سکوت از جاده شب پر کشید
شاید که این یک حادثه، شاید که این تقدیر بود
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد