ای بت نازنین من دست منست و دامنت
سرو سمن برین من دست منست و دامنت
یار ستم پرست من،چند کنی شکست من
دامن توست و دست من دست منست و دامنت
دل شده پای بست تو،فتنه چشم مست تو
تا چه کشم ز دست تو دست منست و دامنت
قبله دل برای تو،کعبه جان هوای تو
روی منست و پای تو دست منست و دامنت
لعل لبت شفای من،داده غمت سزای من
گر نکنی دوای من دست منست و دامنت
عهد وفا نمیکنی،ترک جفا نمیکنی
بیش صفا نمیکنی دست منست و دامنت
شمع منست روی تو،عمر منست موی تو
جان منست بوی تو،دست منست و دامنت
بر سر ره به خواریم چند کشی به زاریم
گر تو چنین گذاریم دست منست و دامنت
ماه رخی و مشتری،رشک بتان آذری
برگذری و ننگری دست منست و دامنت
عالم دل چو پاک شد، جامه زهد چاک شد
آب رخم چو خاک شد دست منست و دامنت
ننگ برفت و نام شد، صبح برفت و شام شد
عیش دلم تمام شد دست منست و دامنت
گر بزنی به خنجرم، جز ره عشق نسپرم
رومی خسته خاطرم دست منست و دامنت
خاک درت گزیده ام، به ز تو کس ندیده ام
وز همه کس بریده ام دست منست و دامنت
شمس جلال من تویی، صبح وصال من تویی
واقف حال من تویی دست منست و دامنت
دیگه توی اون کانال که توی پست قبلی نوشتم، نمی نویسم
خیلی وقته که اونجا نمی نویسم
همینجا می نویسم.
***
یاد باد آن که سر کوی توام منزل بود
دیده را روشنی از خاک درت حاصل بود
راست چون سوسن و گل از اثر صحبت پاک
بر زبان بود مرا آن چه تو را در دل بود
دل چو از پیر خرد نقل معانی میکرد
عشق میگفت به شرح آن چه بر او مشکل بود
آه از آن جور و تطاول که در این دامگه است
آه از آن سوز و نیازی که در آن محفل بود
در دلم بود که بی دوست نباشم هرگز
چه توان کرد که سعی من و دل باطل بود
دوش بر یاد حریفان به خرابات شدم
خم می دیدم خون در دل و پا در گل بود
بس بگشتم که بپرسم سبب درد فراق
مفتی عقل در این مسئله لایعقل بود
راستی خاتم فیروزه بواسحاقی
خوش درخشید ولی دولت مستعجل بود
دیدی آن قهقهه کبک خرامان حافظ
که ز سرپنجه شاهین قضا غافل بود
برای رو آوردن به روش های جدید
یه چند وقتی هست که با چند تا از دوستان دیگه توی این کانال تلگرام می نویسم:
https://telegram.me/albal0o
روزی خواهد آمد
که من
به دور از تمام افسوس ها و آه ها
به دور از تمام ناله ها و گذشته ها
به دو ر از تمام بیهوده تاختن ها
بیایم و بزیم
شاد شاد
خندان خندان
چونان روز اول
چونان دفعه اول
الف.شین هومن
یک روز صبح
قبل از اینکه به آینه چشم بدوزی
تلفن همراهت را بردار و سلامم کن!
و به رسم عادت شیرین گذشته...
عکس خواب آلودت را برایم بفرست!
مگر میتوانم قربان صدقه ات نروم؟!
قول میدهم هیچ چیز به روی خودم نیاورم!
و انگار که همین دیشب
خیلی بی حاشیه و صمیمانه به هم
شب بخیر گفته ایم!
خیالت راحت
من آنقدر دلم تنگ است
که یادم می رود چه بلایی سرم آورده ای.
امروز از فرط دلتنگی شماره ات را گرفتم
27...091221
منتظر بودم که خواهرت یا مادرت یا فردی غریبه گوشی را بردارد
ولی خوشحالم که بعد از هشت سال گوشی ات هنوز هم خاموش است
این یعنی هیچ کس به سیم کارتت نزدیک هم نشده
با این وجود روزی چند بار به شماره ات زنگ می زنم
همین صدای زنی که می گوید دستگاه مشترک مورد نظر خاموش می باشد آرومم میکنه
شاید یه روزی صدای بوق آزاد رو بشنوم....