می توانم بمب کوچکی باشم
پنهان در پیراهن مبارزی انتحاری
که معشوقه اش را
در بمباران هواپیماهای دشمن
از دست داده است ؛
می توانم تیر خلاصی باشم
بر جمجمه ی سربازی مجروح
که با گریه عکس نامزدش را نشانم می دهد
می توانم گوانتانامو باشم
ابوغریب باشم
حتی کهریزک ؛
می توانم همه ی لیبی باشم
تشنه به خون سرهنگ ؛
می توانم یک جانی بالفطره باشم
با چاقویی که سر می بُرَد فقط
گلوله ای باشم
که می کُشد ؛
میتوانم جنگ جهانی دیگری باشم
بی تو!