آخر ای دوست نخواھی پرسید
که دل از دوری رویت چه کشید
سوخت در آتشو خاکستر شد
وعده ھای تو به دادش نرسید
داغ ماتم شد و بر سینه نشست
اشک حسرت شد و بر خاک چکید
ن ھمه عھد فراموشت شد
چشم من روشن روی تو سپید
جان به لب آمده در ظلمت غم
کی به دادم رسی ای صبح امید
آخر این عشق مرا خواھد کشت
عاقبت داغ مرا خواھی دید
دل پر درد فریدون مشکن
که خدا بر تو نخواھد بخشید
11سال گذشت ولی یادمان نرفته وقتی کوی به خون کشیده شد درسالگردبه خون کشیده شدن کوی در 18 تیر برمیخیزیم