نگه بر «ساق» تو می لغزد ای ماه!
کسی ساقی بدین حالت ندیده
لطافت میچکد از پرتو آن
چو «مهتابی» که بر «مرمر» دمیده
♥
دو رشته «نور» از مهتاب خوش تر –
دمید از پشت «ابر» دامن تو
عطش را در نگاهم تیزتر کرد
دو جوی نور، در پیراهن تو
♥
نگاهم گردشی دارد بر این «ساق»
در آن، گاهی فراز و گه فرود است
در این ساق خیال انگیز و پرنور
صفای «ماهتاب» و لطف «رود» است
♥
چنین ساقی که مهتاب آفریند
ندیده، دیده ی مرمر تراشان
دو زانویت دو «یاقوت» لطیف است
که دل برد از کف گوهرتراشان
♥
مپوشان از نگاه پر نیازم
دو ساق روشن مهتاب وش را
عطشناکم عطشناک دو ساقت
بیا ساقی شو و بنشان عطش را.
مهدی سهیلی
اصفهان – 12/5/1351