من و تو با لب تشنه تن خسته
لب یک چشمه رسیدیم
پیش رومون آب زمزم
سوختیم اما قطره ای هم نچشیدیم
من همیشه با تو از روزای آفتابی می گفتم
بهترین ترانه رو با صدای تو می شنفتم
تک سوار تو رسیده
در بیا از کوه سپیده
کی به جز من
برات از عاشقی گفته
کی به جز من
همه حرفاتو شنفته
دلتو بزن به دریا
بگذر از طلوع فردا
سفر ما از غروب تا به غروبه
اولین همسفرم اهل جنوبه
من و تو با لب تشنه تن خسته
لب یک چشمه رسیدیم
پیش رومون آب زمزم
سوختیم اما قطره ای هم نچشیدیم ..
عاشقیم ما عاشق
تنهایی تلخ شبونه
عاشقیم ما عاشق
اشکای گرم عاشقونه
من و تو با لب تشنه تن خسته
لب یک چشمه رسیدیم
پیش رومون آب زمزم
سوختیم اما قطره ای هم نچشیدیم
شبم از حادثه زخمی
رنگ لاله صبح صادق
همه ی آدمای دنیا بسیجن
دشمنانه واسه فتح قلب عاشق
رنگ آفتاب هم پریده
آخرین لحظه رسیده
سهم ما همینه که جدا بمونیم
پر فریاد اما بی صدا بمونیم
عزیزم شعر عالی بود اگر نام شاعر را هم بنویسی عالی تر میشود.اگر مایل به تبادل لینک هستی بیا به وبلاگم و بگو.لطفا در صورت تمایل نامی که دوست داری با آن لینک بشی را هم بگو
سلام دوست عزیز.
وبلاگ قشنگی داری ...
به هر 2 تا وب منم سربزن ، منتظر نظراتت هستم ...
آدرس 2 تا وبم : http://fandoghia.persianblog.ir/
http://bombhonar.persianblog.ir/
اشعارت بیسار زیبا بود. کارت خیلی ارشمنده
برام افتخاره از شعرای مشاعر محبوب منو
بزاری بلاگت
شلاقِ افکار
گاهی خشم
می شکند شیشه یِ
نازکِ
افکارِ پنجره یِ
این ذهن شور را
و رهگذران
تانه(طعنه) زنان نشان می دهند
هه هه هه......
این مرد پارانویایی را
گاهی خالیِ دستها
کم می آورد
سنگینیِ
این زیادی، هیچ را
و بغض
چنگ می زند
اعماقِ
زلالِ دریایِ دل
انباشته رخت چرک را
و آن زمانیست
که
تنگ می شود دلم
برای خودم
برای خودت
کاک باران 1392