-
بوده ای ، چون تاج گل بر سرم تا ابد ، یاد تو را می برم
شنبه 4 دی 1389 20:37
دیدمت ، آهسته پرسیدمت خواندمت ، بر ره گل افشاندمت آمدی ، بر بام جان پر زدی هم چو نور ، بر دیده بنشاندمت بردمت تا کهکشان های عشق پر کشان تا بی نشان های عشق گفتمت ، افتاده در پای عشق زندگیست ، رویای زیبای عشق می روی ، چون بوی گل از برم رفتنت ، کی می شود باورم بوده ای ، چون تاج گل بر سرم تا ابد ، یاد تو را می برم بردمت...
-
به صدای نفسام گوش بده تو به من گرمی آغوش بده
شنبه 4 دی 1389 00:23
کریسمس مبارک حس می کنم ماله منی ، قلب منو نمی شکنی بهونه ی قشنگه من برای دل سپردنی تو هستی پاره ی تنم ، مجنون عشق تو منم قسم به تو ماله توام تا دم جون سپردنم به صدای قلب من گوش بده مهربونم به من آغوش بده به صدای نفسام گوش بده تو به من گرمیه آغوش بده ای آشنا ، ای آشنا ، ای آشنا ، ای آشنا ، ای آشنا ای آشنا ، ای آشنا نشی...
-
دل ما دریاییه ، چشمه زندون مونه تو رگ بودن ما ، شعر سرخ رفتنه
پنجشنبه 2 دی 1389 07:29
کمکم کن ، کمکم کن نذار اینجا بمونم تا بپوسم کمکم کن ، کمکم کن نذار اینجا لب مرگو ببوسم کمکم کن ، کمکم کن عشق نفرینی بی پروایی می خواد ماهی چشمه ی کهنه هوای تازه ی دریایی می خواد دل من دریاییه چشمه زندون برام چکه چکه های آب مرثیه خونه برام تو رگام به جای خون شعر سرخ رفتنه تن به موندن نمی دم موندنم مرگ منه عاشقم ، مثل...
-
یلدای تلخ با تو نبودن رسیده است
چهارشنبه 1 دی 1389 14:41
ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد و این منم زنی تنها در آستانه ی فصلی سرد در ابتدای درک هستی آلوده ی زمین و یأس ساده و غمناک آسمان و ناتوانی دست های سیمانی زمان گذشت زمان گذشت و ساعت چهار بار نواخت چهار بار نواخت امروز روز اول دی ماه است من راز فصل ها را می دانم و حرف لحظه ها را می فهمم نجات دهنده در گور خفته است و خاک،...
-
کنار تو پر آوازه قلبم غزل بارونه جانم از حضورت
سهشنبه 30 آذر 1389 08:34
تو اینجایی بگو گم شه ستاره بگو شب تا دلش میخواد بباره دوباره رخت عریانی به تن کن بگو آینه مکرر شه دوباره تو اینجایی بگو گم شه ستاره بگو شب تا دلش میخواد بباره دوباره رخت عریانی به تن کن بگو آینه مکرر شه دوباره کنار تو پر آوازه قلبم غزل بارونه جانم از حضورت به من تا میرسی گل میده لحظه گلستون میشه ساعت از عبورت توی شب...
-
۴-شفیع انگیختن خسرو پیران را پیش پدر(کتاب خسرو و شیرین)
دوشنبه 29 آذر 1389 04:13
چو خسرو دید کان خواری بر او رفت به کار خویشتن لختی فرو رفت درستش شد که هرچ او کرد بد کرد پدر پاداش او بر جای خود کرد به سر بر زد ز دست خویشتن دست و زان غم ساعتی از پای ننشست شفیع انگیخت پیران کهن را که نزد شه برند آن سرو بن را مگر شاه آن شفاعت در پذیرد گناه رفته را بر وی نگیرد کفن پوشید و تیغ تیز برداشت جهان فریاد...
-
خاطره
یکشنبه 28 آذر 1389 21:50
دیشب بعد ۱۰ روز یا بیشتر جان جان را دیدم کلی دلم باز شد. همیشه سر به سر هم می زاریم و کلی کیف میدهد. مثل همیشه همچین عاشقانه نگاهم می کنه که دلم می خواد از توی وب کم بپر یک عالمه بوسش کنم. امروز با مامانم چت می کردم ازش خواستم عروسکهام را بیاره نشونم بده. دقیقا یادمه کی خریداری شدن چند تایی شون را نشونم داد اما چندتاش...
-
۳-عشرت خسرو در مرغزار و سیاست هرمز (کتاب خسرو و شیرین)
شنبه 27 آذر 1389 06:31
قضا را از قضا یک روز شادان به صحرا رفت خسرو بامدادان تماشا کرد و صید افکند بسیار دهی خرم ز دور آمد پدیدار به گرداگرد آن ده سبزه نو بر آن سبزه بساط افکنده خسرو میسرخ از بساط سبزه میخورد چنین تا پشت بنمود این گل زرد چو خورشید از حصار لاجوردی علم زد بر سر دیوار زردی چو سلطان در هزیمت عود میسوخت علم را میدرید و چتر...
-
۲-آغاز داستان خسرو و شیرین(کتاب خسرو و شیرین)
جمعه 26 آذر 1389 05:21
چنین گفت آن سخن گوی کهن زاد که بودش داستانهای کهن یاد که چون شد ماه کسری در سیاهی به هرمز داد تخت پادشاهی جهان افروز هرمز داد میکرد به داد خود جهان آباد میکرد همان رسم پدر بر جای میداشت دهش بر دست و دین بر پای میداشت نسب را در جهان پیوند میخواست به قربان از خدا فرزند میخواست به چندین نذر و قربانش خداوند نرینه...
-
۱-سخنی چند در عشق
پنجشنبه 25 آذر 1389 03:10
مراکز عشق به ناید شعاری مبادا تا زیم جز عشق کاری فلک جز عشق محرابی ندارد جهان بیخاک عشق آبی ندارد غلام عشق شو کاندیشه این است همه صاحب دلان را پیشه این است جهان عشقست و دیگر زرق سازی همه بازیست الا عشقبازی اگر بیعشق بودی جان عالم که بودی زنده در دوران عالم کسی کز عشق خالی شد فسردست کرش صد جان بود بیعشق مردست اگر...
-
کتاب خسرو و شیرین نظامی به ترتیب اشعار
سهشنبه 23 آذر 1389 01:40
۱-سخنی چند در عشق ۲-آغاز داستان خسرو و شیرین ۳-عشرت خسرو در مرغزار و سیاست هرمز (کتاب خسرو و شیرین) ۴-شفیع انگیختن خسرو پیران را پیش پدر(کتاب خسرو و شیرین) ۵-به خواب دیدن خسرو نیای خویش انوشیروان را (کتاب خسرو و شیرین) ۶-حکایت کردن شاپور از شیرین و شبدیز۱ (کتاب خسرو و شیرین) ۷-حکایت کردن شاپور از شیرین و شبدیز۲ (کتاب...
-
سحر پرستان
چهارشنبه 17 آذر 1389 06:41
به سنگ ساحل مغرب شکست زورق مهر، پرندگان هراسان، به پرس و جورفتند . هزار نیزه زرین به قلب آب شکست . فضای دریا یکسره به خون و شعله نشست . به ماهیان خبر غرق آفتاب رسید . نفس زنان به تماشای حال او رفتند ! ز ره درآمد باد، به هم بر آمد موج، درون دریا آشفت ناگهان، گفتی هزاران اسب سپید از هزار سوی افق، رها شدند و چو باد از...
-
عشق
یکشنبه 14 آذر 1389 22:11
اگر عشق نبود به کدامین بهانه ای می خندیدیم و می گریستیم؟ کدام لحظه های ناب را اندیشه می کردیم؟ چگونه عبور روزهای تلخ را تاب می آوردیم؟ آری... بی گمان پیشتر از اینها مرده بودیم اگر عشق نبود!
-
دلم آواز می کنه بیا بیا
یکشنبه 14 آذر 1389 06:45
من از اون آسمون آبی میخوام من از اون شبهای مهتابی میخوام دلم از خاطره های بد جدا من از اون وقتها یه بیتابی میخوام من میخوام یه دسته گل به آب بدم آرزوهامو به یک حباب بدم سیبی از شاخهء حسرت بچینم بندازم رو آسمون و تاب بدم گل ایوون بهاره دل من یه بیابون لاله زار دل من من از اون آسمون آبی میخوام من از اون شبهای مهتابی...
-
دامنش شد خوابگاه خستگی اینچنین آغاز شد دلبستگی
پنجشنبه 11 آذر 1389 05:02
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA نیمه شب آواره و بی حس و حال در سرم ، سودای جامی بی زوال پرسه ای آغاز کردیم، در خیال دل به یاد آورد، ایام وصال از جدایی ، یک دوسالی می گذشت یک دوسال از عمر رفت و برنگشت دل به یاد آورد، اول بار را خاطرات اولین دیدار را آن نظربازی ، آن اسرار را آن دو چشم مست ، آهو وار را همچو...
-
که جان داروی عمر توست در لبھای میگونش
چهارشنبه 10 آذر 1389 04:19
شنیدم مصرعی شیوا که شیرین بود مضمونش منم مجنون آن لیلا که صد لیلاست مجنونش به خود گفتم تو ھم مجنون یک لیلای زیبایی که جان داروی عمر توست در لبھای میگونش بر آر از سینه جان شعر شورانگیز دلخواھی مگر آن ماه را سازی بدین افسانه افسونش نوایی تازه از ساز محبت در جھان سرکن کزین آوا بیاسایی ز گردش ھای گردونش به مھر آھنگ او روز...
-
که سیاھی شکسته پا به گریز روشنایی گشوده بال و پر است
سهشنبه 9 آذر 1389 07:47
سحر بھترین لحظه ھای روز و شبم لحظه ھای شکفتن سحر است که سیاھی شکسته پا به گریز روشنایی گشوده بال و پر است
-
که ھر چه بود تو بودی و روشنایی بود
دوشنبه 8 آذر 1389 04:22
ذره ای در نور گل نگاه تو در کار دلربایی بود فضای خانه پر از عطر آشنایی بود به رقص آمده بودم چو ذره ای در نور ز شوق و شور که پرواز در رھایی بود چه جای گل که تو لبخند می زدی با مھر چه جای عمر که خواب خوش طلایی بود ھزار بوسه به سوی خدا فرستادم از آنکه دیدن تو قسمت خدایی بود شب از کرانه دنیای من جدا شده بود که ھر چه بود...
-
سر در آغوش گلی دارم کنار چتر بید
یکشنبه 7 آذر 1389 05:06
زبان بی زبانان غنچه با لبخند می گوید تماشایم کنید گل بتابد چھره ھمچون چلچراغ یک نظر در روی زیبایم کنید سرو ناز سرخوش و طناز می بالد به خویش گوشه چشمی به بالایم کنید باد نجوا می کند در گوش برگ سر در آغوش گلی دارم کنار چتر بید راه دوری نیست پیدایم کنید آب گوید زاری ام را بشنوید گوش بر آوای غمھایم کنید پشت پرده باغ اما...
-
عشق ھرجا رو کند آنجا خوش است
شنبه 6 آذر 1389 03:49
عشق عشق ھرجا رو کند آنجا خوش است گر به دریا افکند دریا خوش است گر بسوزاند در آتش دلکش است ای خوشا آن دل که در این آتش است تا بینی عشق را آیینه وار آتشی از جان خاموشت برآر ھر چه می خواھی به دنیا نگر دشمنی از خود نداری سخت تر عشق پیروزت کند بر خویشتن عشق آتش می زند در ما و من عشق را دریاب و خود را واگذار تا بیابی جان نو...
-
یک لحظه نشد خیالم آزاد از تو
پنجشنبه 4 آذر 1389 04:00
حاصل عشق یک لحظه نشد خیالم آزاد از تو یک روز نگشت خاطرم شاد از تو دانی که ز عشق تو چه شد خاصل من یک جان و ھزار گونه فریاد از تو
-
عشق تو به تار و پود جانم بسته است
چهارشنبه 3 آذر 1389 05:39
زبانم بسته است عشق تو به تار و پود جانم بسته است بی روی تو درھای جھانم بسته است از دست تو خواھم که برآرم فریاد در پیش نگاه تو زبانم بسته است
-
کنار تو ھر لحظه گویم به خویش که خوشبختی بی کران با من است
دوشنبه 1 آذر 1389 04:31
بھاری پر از ارغوان تو را دارم ای گل جھان با من است تو تا با منی جان جان با من است چو می تابد از دور پیشانی ات کران تا کران آسمان با من است چو خندان به سوی من آیی به مھر بھاری پر از ارغوان با من است کنار تو ھر لحظه گویم به خویش که خوشبختی بی کران با من است روانم بیاساید از ھر غمی چو بینم که مھرت روان با من است چه غم...
-
تو دلت بوسـه می خواد من میدونم اما لبت
جمعه 28 آبان 1389 08:39
نمیشه غصه ما رو یه لحظه تنها بذاره نمیشه این قافله ما رو تو خواب جا بذاره دلم از اون دلای قدیمیه از اون دلاست که می خواد عاشق که شد پا روی دنیا بذاره پا روی دنیا بذاره دوست دارم یه دست از آسمون بیاد ما دو تا رو ببره از اینجا و اونــور ابـــــرا بـــــذاره من می خوام تا آخر دنیا تماشات بکنم اگه زندگی برام چشم تماشا...
-
برهنه از هراس و تازه از عشق توی آغوش جان من رها شی
پنجشنبه 13 آبان 1389 06:37
تو از متن کدوم رویا رسیدی؟ که تا اسمت رو گفتی، شب جوون شد که از رنگ صدات دریا شکفت ونگاه من پر از رنگینکمون شد تو از خاموشی دلگیر رویاصدام کردی، صدام کردی دوباره صدا کردی منو از بغض مهتاب از اندوه گل و اشک ستاره صدام کردی، صدام کردی، نگو نه! اگرچه خسته و خاموش بودی تو بودی و صدای تو صدام زد اگرچه دور و ظلمتپوش بودی...
-
نامه نوشتن دایه نزد شهرو و کس فرستادن شهرو به صلب ویس
دوشنبه 10 آبان 1389 07:12
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 چو قدّ ویس بت پیکر چنان شد که هم بالاى سرو بوستان شد شد آگنده بلورین بازوانش چو یازنده کمند گیسوانش سر زلفش به گل بر سایه گسترد به ناز دل نیازى را بپرورد پراگنده شده در شهر نامش ز دایه نامه اى شد نزد مامش به نامه سرزنش کرده فراوان که چون تو نیست...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 30 مهر 1389 07:32
من بی می ناب زیستن نتوانم بی باده کشید بارتن نتوانم من بنده آن دمم که ساقی گوید یک جام دگر بگیر و من نتوانم
-
گفتاراندر زادن ویس از مادر
دوشنبه 12 مهر 1389 00:04
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 جهان را رنگ و شکل بیشمارست خرد را بافرینش کارزارست زمانه بندها داند نهادن که نتواند خرد آن را گشادن نگر چونین شگفت آمد ازیشان که چونان خسروى در وى فتادست هوا را در دلش چونان بیاراست که نازاده عروسى را همى خواست خرد این راز را بر وى بگشاد که از...
-
اندوه پرست
جمعه 2 مهر 1389 06:52
اندوه پرست کاش چون پائیز بودم ... کاش چونرپائیز بودم کاش چون پائیز خاموش و ملال انگیز بودم برگ های آرزوهایم یکایک زرد می شد آفتاب دیدگانم سرد می شد آسمان سینه ام پر درد می شد ناگهان طوفان اندوهی به جانم چنگ می زد اشگ هایم همچو باران دامنم را رنگ می زد وه ... چه زیبا بود اگر پائیز بودم وحشی و پرشور و رنگ آمیز بودم...
-
۱مهر
پنجشنبه 1 مهر 1389 08:42
دو تا حیروون من وتو زیر بارون من وتو دو تا حیروون من وتو من وتو دو تا حیروون من وتو زیر بارون من وتو با قدم ها جاده غربتو اندازه زدیم تو خیابون غریبه حرفای تازه زدیم دو تا حیروون من وتو زیر بارون من وتو با قدم ها جاده غربتو اندازه زدیم تو خیابون غریبه حرفای تازه زدیم تو تو تو هر دو خسته از زمونه حرفا گفتیم عاشقونه تو...