اشعار عاشقانه

دو سایه بر هم بر دیوار

اشعار عاشقانه

دو سایه بر هم بر دیوار

دل افروز ترین روز جهان

از دل افروز ترین روز جهان، خاطره ای با من هست. به شما ارزانی :

شعری زیبا از فریدون مشیری:



سحری بود و هنوز، گوهر ماه به گیسوی شب آویخته بود .
 
 گل یاس، عشق در جان هوا ریخته بود .
 
من به دیدار سحر می رفتم ن
 
فسم با نفس یاس درآمیخته بود .
 
***
 
 آسمان، یاس، سحر، ماه، نسیم، روح درجسم جهان ریخته اند،
 
 شور و شوق تو برانگیخته اند،
 
 تو هم ای مرغک تنها، بسرای !
 
 من به دنبال دلاویزترین شعر جهان می رفتم !
 
***
 
در افق، پشت سرا پرده نور باغ های گل سرخ،
 
شاخه گسترده به مهر، غنچه آورده به ناز،
 
 دم به دم از نفس باد سحر؛ غنچه ها می شد باز .
 
خورشید ! چه فروغی به جهان می بخشید !
 
چه شکوهی ... !
 
 همه عالم به تماشا برخاست !
 
 من به دنبال دلاویزترین شعر جهان می گشتم !
 
 ***
 
دو کبوتر در اوج، بال در بال گذر می کردند .
 
 دو صنوبر در باغ، سر فرا گوش هم آورده به نجوا غزلی می خواندند
 
. مرغ دریائی، با جفت خود، از ساحل دور رو نهادند به دروازه نور ...
 
 چمن خاطر من نیز ز جان مایه عشق، در سرا پرده دل غنچه ای می پرورد،
 
- هدیه ای می آورد -
 
 برگ هایش کم کم باز شدند !
 
برگ ها باز شدند :
 
ـ « ... یافتم ! یافتم ! آن نکته که می خواستمش !
 
با شکوفائی خورشید و ، گل افشانی لبخند تو، آراستمش !
 
 تار و پودش را از خوبی و مهر، خوشتر از تافته یاس و سحربافته ام :
 
 (( دوستت دارم )) را من دلاویز ترین شعر جهان یافته ام !
 
***
 
این گل سرخ من است !
 
 دامنی پر کن ازین گل که دهی هدیه به خلق،
 
 که بری خانه دشمن ! که فشانی بر دوست !
 
راز خوشبختی هر کس به پراکندن اوست !
 
در دل مردم عالم، به خدا، نور خواهد پاشید، روح خواهد بخشید . »
 
 تو هم، ای خوب من ! این نکته به تکرار بگو !
 
این دلاویزترین حرف جهان را، همه وقت، نه به یک بار و به ده بار، که صد بار بگو !
نظرات 1 + ارسال نظر
گیتار زن جمعه 27 فروردین 1389 ساعت 10:46 ب.ظ http://baraye1bar.blogsky.com

مرسی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد