اشعار عاشقانه

دو سایه بر هم بر دیوار

اشعار عاشقانه

دو سایه بر هم بر دیوار

تو را من زهر شیرین خوانم ای عشق

تو را من زهر شیرین خوانم ای عشق

که نامی خوشتر از اینت ندانم

و گر هر لحظه رنگی تازه گیری

به غیر از زهر شیرینت نخوانم

تو زهری ، زهر گرم و سینه سوزی

تو شیرینی ، که شور هستی از توست

شراب جام خورشیدی ، که جان را

نشاط از تو ، غم از تو ، مستی از تو

به آسانی مرا از من ربودی

درون کوره غم آزمودی

دلت آخر به سرگردانی ام سوخت

نگاهم را به زیبایی گشودی

بسی گفتند :دل از عشق بر گیر

که : نیرنگ است و افسون است و جادو

ولی ما دل به او بستیم و دیدیم

که او زهر است .... اما نوشداروست

چه غم دارم که این زهر تب آلود

تنم را در جدایی می گدازد

از آن شادم که در هنگامه درد

غمی شیرین دلم را می نوازد

اگر مرگم به نامردی نگیرد

مرا مهر تو در دل جاودانی ست

و گر عمرم به ناکامی سر آید

تو را دارم که مرگم زندگانی ست
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد