اشعار عاشقانه

دو سایه بر هم بر دیوار

اشعار عاشقانه

دو سایه بر هم بر دیوار

سیب




تو به من خندیدی

و نمی دانستی

من به چه دلهره از باغچه همسایه

سیب را دزدیدم

باغبان از پی من تند دوید

سیب را دست تو دید

غضب آلوده به من کرد نگاه

سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک

و تو رفتی و هنوز

سالهاست که در گوش من آرام

آرام

خش خش گام تو تکرار کنان

می دهد آزارم

و من اندیشه کنان

غرق این پندارم

که چرا

خانه کوچک ما

سیب نداشت


من هیچ وقت نفهمیدم در آخر این شعر شاعر هنوز با اون که براش سیب اورده هست یا نه؟

نظرات 1 + ارسال نظر
بهناز سه‌شنبه 4 بهمن 1390 ساعت 10:35 ب.ظ

واقعا شعرش عالیه ... و همچنین سایت شما

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد