اشعار عاشقانه

دو سایه بر هم بر دیوار

اشعار عاشقانه

دو سایه بر هم بر دیوار

زان شب غمگین که از کنار تو رفتم- یک نفس از دست غم قرار ندارم

بر نگه سرد من به گرمی خورشید
می نگرد ھر زمان دو چشم سیاھت
تشنه این چشمه ام چه سود خدا را
شبنم مرا نه تاب نگاھت
جز گل خشکیده ای و برق نگاھی
از تو در این گوشه یادگار ندارم
زان شب غمگین که از کنار تو رفتم
یک نفس از دست غم قرار ندارم
ای گل زیبا بھای ھستی من بود
گر گل خشکیده ای ز کوی تو بردم
گوشه تنھا چه اشک ھا فشاندم
وان گل خشکیده را به سینه فشردم
آن گل خشکیده شرح حال دلم بود
از دل پر درد خویش با تو چه گویم
جز به تو درمان درد از که بجویم
من دگر آن نسیتم به خویش مخوانم
من گل خشکیده ام به ھیچ نیرزم
عشق فریبم دھد که مھر ببندم
مرگ نھیبم زند که عشق نورزم
پای امید دلم اگر چه شکسته است
دست تمنای جان ھمیشه دراز است
تا نفسی می کشم ز سینه پر درد
چشم خدا بین من به روی تو باز است

نظرات 1 + ارسال نظر
جان جان چهارشنبه 26 خرداد 1389 ساعت 02:37 ق.ظ

عزیرم این شعرو من خیلی دوست دارم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد