اشعار عاشقانه

دو سایه بر هم بر دیوار

اشعار عاشقانه

دو سایه بر هم بر دیوار

دنیا را من می بینم تو چشات خسته ات

دنیا را من می بینم تو چشات خسته ات

سایه غم نشسته روی لبان بسته ات

قفل سکوت بشکن

دنیای ما قشنگه

دنیای پاک عاشق آسمونش یه رنگه

دوست دارم دوست دارم

تو زندگیم تو را دارم

تو خلوت یه کوهی

غروب چشمه ساری

یه آهوی نجیبی

پرنده بهاری

تنت مث کویر

کویر گرم و خاکی

تو تشنه ای ولی کن همیشه خوب و پاکی

قلب من از تو روشن

برکت صبح روشنی

بی تو نمی تونم باشم

هرجا برم تو با منی

بخون تو خونه چشام ببین فقط تو رو می خوام

دوست دارم دوست دارم
نظرات 1 + ارسال نظر
جان جان شنبه 9 مرداد 1389 ساعت 12:16 ق.ظ

دوست دارم دوست دارم
تو زندگیم تو رو دارم
جان جان یادمه اینو برام میخوندی
هنوز صدات تو گوشمه
دلم واسه اون روزا پر میکشه
پر میکشه
پر میکشه
هنوز صدات تو گوشمه
تو زندگیم تو رو دارم
قلب من از تو روشنه
برکت صبح روشنی............
جان جان پس این دوری کی تموم میشه؟؟؟؟
ما که داریم جفتمون همه تلاشمونو میکنیم؟؟؟؟؟
پس کی آخه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
پس کی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

یادته که چقدر این شعر برات از ته دل می خوندم از ته ته دل
من دیگه کف کردم از این دوری
دیگه خسته ام از این تلاش بی پایان
می خوام بشینم زار بزنم
بعضی وقت ها فکر می کنم خدا داره ازمون انتقام می گیره با این دوری
انگار خدا چشم نداشت خوشحالی و خنده ما رو ببینه
با این که نمی دونم کی به هم می رسیم اما می دونم می رسیم
اگر غم لشکر انگیزد که خون عاشقان ریزد
من و ساقی بهم سازیم و بنیادش براندازیم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد