اشعار عاشقانه

دو سایه بر هم بر دیوار

اشعار عاشقانه

دو سایه بر هم بر دیوار

خورشید آرزوی منی گرم تر بتاب




بگذار سر به سینه من تا که بشنوی
آھنگ اشتیاق دلی دردمند را
شاید که پیش ازین نپسندی به کار عشق
آزار این رمیده سر در کمند را
بگذار سر به سینه من تا بگویمت
اندوه چیست عشق کدامست غم کجاست
بگذار تا بگویمت این مرغ خسته جان
عمری است در ھوای تو از آشیان جداست
دلتنگم آن چنان که اگر ببینمت به کام
خواھم که جاودانه بنالم به دامنت
شاید که جاودانه بمانی کنار من
ای نازنین که ھیچ وفا نیست با منت
تو آسمان آبی آرام و روشنی
من چون کبوتری که پرم در ھوای تو
یک شب ستاره ھای ترا دانه چین کنم
با اشک شرم خویش بریزم به پای تو
بگذار تا ببوسمت ای نوشخند صبح
بگذار تا بنوشمت ای چشمه شراب
بیمار خنده ھای توام بیشتر بخند
خورشید آرزوی منی گرم تر بتاب

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد