اشعار عاشقانه

دو سایه بر هم بر دیوار

اشعار عاشقانه

دو سایه بر هم بر دیوار

وجودم از تمنای تو سرشار است

من امشب تا سحر خوابم نخواھد برد
ھمه اندیشه ام اندیشه فرداست
وجودم از تمنای تو سرشار است
زمان در بستر شب خواب و بیدار است
ھوا آرام شب خاموش راه آسمان ھا باز
خیالم چون کبوترھای وحشی می کند پرواز
رود آنجا که می یافتند کولی ھای جادو گیسوش شب را
ھمان جا ھا که شب ھا در رواق کھکشان ھا خود می سوزند
ھمان جاھا که اختر ھا به بام قصر ھا مشعل می افروزند
ھمان جاھا که رھبانان معبدھای ظلمت نیل می سایند
ھمان جا ھا که پشت پرده شب دختر خورشید فردا را می آرایند
ھمین فردای افسون ریز رویایی
ھمین فردا که راه خواب من بسته است
ھمین فردا که روی پرده پندار من پیداست
ھمین فردا که ما را روز دیدار است
ھمین فردا که ما را روز آغوش و نوازش ھاست
ھمین فردا ھمین فردا
من امشب تا سحر خوابم نخواھد برد
زمان در بستر شب خواب و بیدار است
سیاھی تار می بندد
چراغ ماه لرزان از نسیم سرد پاییز است
دل بی تاب و بی آرام من از شوق لبریز است
به ھر سو چشم من رو میکند فرداست
سحر از ماورای ظلمت شب می زند لبخند
قناری ھا سرود صبح می خوانند
من آنجا چشم در راه توام ناگاه
ترا از دور می بینم که می آیی
ترا از دور می بینم که میخندی
ترااز دورمی بینم که می خندی و می آیی
نگاھم باز حیران تو خواھد ماند
سراپا چشم خواھم شد
ترا در بازوان خویش خواھم دید
سرشک اشتیاقم شبنم گلبرگ رخسار تو خواھد شد
تنم را از شراب شعر چشمان تو خواھم سوخت
برایت شعر خواھم خواند
برایم شعر خواھی خواند
تبسم ھای شیرین ترا با بوسه خواھم چید
وگر بختم کند یاری
در آغوش تو
ای افسوس
سیاھی تار می بندد
چراغ ماه لرزان از نسیم سرد پاییز است
ھوا آرام شب خاموش راه آسمان ھا باز
زمان در بستر شب خواب و بیدار است

نظرات 1 + ارسال نظر
کوچولو عاشق چهارشنبه 20 مرداد 1389 ساعت 08:52 ق.ظ http://love-city.blogsky.com

سلام
اشعار زیبا و تو دلبورویی بودن
این افتخارو به من می دهید که استادی کنید؟
به من هم سربزنید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد