اشعار عاشقانه

دو سایه بر هم بر دیوار

اشعار عاشقانه

دو سایه بر هم بر دیوار

مگر چشمان ساقی بشکند امشب خمارم را

مگر چشمان ساقی بشکند امشب خمارم را
مگر شوید شراب لطف او از دل غبارم را
بھشت عشق من در برگ ریز یاد ھا گم شد
مگر از جام میگیرم سراغ چشم یارم را
به گوشش بانگ شعر و اشک من نا آشنا آمد
به گوش سنگ میخواندم سرود آبشارم را
به جام روزگارانش شراب عیش و عشرت یاد
که من با یاد او از یاد بردم روزگارم را
پس از عمری ھنوز ای جان به یاری زنده می دارد
نسیم اشتیاق من چراغ انتظارم را
خزان زندگی از پشت باغ جان من برگشت
که دید از چشم در لبخند شیرین بھارم را
من از لبخند او آموختم درسی که نسپارم
به دست نا امیدی ھا دل امیدوارم را
ھنوز از برگ و بار عمر من یک غنچه نشکفته است
که من در پای او میریزم اکنون برگ و بارم را

نظرات 2 + ارسال نظر
alireza جمعه 22 مرداد 1389 ساعت 08:28 ق.ظ http://alirezabgp.blogfa.com/

سلام دوست خوبم ، سایت خوبی داری.
به منم یه سری بزن.[گل]

تافا جمعه 22 مرداد 1389 ساعت 11:53 ق.ظ http://www.taafaa.blogfa.com

یک روز نمک ریز به زخم تنم ای دوست
یک روز بنه مرهم افسوس به زخمم

سلام و درود

از شما دوست گرامی دعوت میکنم از خلوتکده ام با نام "فرصت ناب کبوتر شدن" حاوی اشعار حقیر دیدن فرمایید.

روزگاری پر از تغزل برایتان ارزومندم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد