اشعار عاشقانه

دو سایه بر هم بر دیوار

اشعار عاشقانه

دو سایه بر هم بر دیوار

با بوسه‌ای گرمی به او دادم با لبهای چون قند بر رویم زد لبخند

شب بود بیابان بود زمستان بود

بوران بود سرمای فراوان بود
یارم در آغوشم هراسان بود
از سردی افسرده و بی‌جان بود

از بهر آن سیمین بر خوشگل
از جسم و جان خود بودم غافل
می کوشیدم بهرش از جان و دل
میبردمش با خود سوی منزل

گیسویش  از باد و باران گشته آشفته
در مویش  گویی مروارید غلتان خفته
طی شد راه دشوار
آخر بر من و یار
با بوسه‌ای گرمی به او دادم
با لبهای چون قند
بر رویم زد لبخند

برد آن همه رنج و غم از یادم



گیسویش  از باد و باران گشته آشفته
در مویش  گویی مروارید غلتان خفته


شب بود بیابان بود زمستان بود

بوران بود سرمای فراوان بود
یارم در آغوشم هراسان بود

از سردی افسرده و بی‌جان بود


از بهر آن سیمین بر خوشگل
از جسم و جان خود بودم غافل
می کوشیدم بهرش از جان و دل
میبردمش با خود سوی منزل

گیسویش  از باد و باران گشته آشفته
در مویش  گویی مروارید غلتان خفته
طی شد راه دشوار
آخر بر من و یار
با بوسه‌ای گرمی به او دادم
با لبهای چون قند
بر رویم زد لبخند

برد آن همه رنج و غم از یادم


گیسویش  از باد و باران گشته آشفته

در مویش  گویی مروارید غلتان خفته


شب بود بیابان بود زمستان بود

بوران بود سرمای فراوان بود
یارم در آغوشم هراسان بود

از سردی افسرده و بی‌جان بود


از بهر آن سیمین بر خوشگل
از جسم و جان خود بودم غافل
می کوشیدم بهرش از جان و دل
میبردمش با خود سوی منزل

نظرات 1 + ارسال نظر
درخت دوشنبه 10 مهر 1391 ساعت 09:23 ب.ظ http://senseful.blogsky.com/

سلام
عالی...
با اجازه زدم تو وبلاگم...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد