اشعار عاشقانه

دو سایه بر هم بر دیوار

اشعار عاشقانه

دو سایه بر هم بر دیوار

ای جان غم گرفته بگو دور از آن نگاه در چشمه کدام تبسم بشویمت

تنھا نگاه بود و تبسم میان ما
تنھا نگاه بود و تبسم
اما نه
گاھی که از تب ھیجان ھا
بی تاب می شدیم
گاھی که قلبھامان
می کوفت سھمگین
گاھی که سینه ھامان
چون کوھره میگداخت
دست تو بود و دست من این دوستان پاک
کز شوق سر به دامن ھم میگذاشتند
وز این پل بزرگ
پیوند دست ھا
دلھای ما به خلوت ھم راه داشتند
یک بار نیز
یادت اگر باشد
وقتی تو راھی سفری بودی
یک لحظه وای تنھا یک لحظه
سر روی شانه ھای ھم آوردیم
با ھم گریستیم
تنھا نگاه بود و تبسم میان ما
ما پاک زیستیم
ای سرکشیده از صدف سالھای پیش
ای بازگشته از سفر خاطرات دور
آن روزھای خوب
تو آفتاب بودی
بخشنده پاک گرم
من مرغ صبح بودم
مست و ترانه گو
اما در آن غروب که از ھم جدا شدیم
شب را شناختیم
در جلگه غریب و غمآلود سرنوشت
زیر سم سمند گریزان ماه و سال
چون باد تاختیم
در شعله شفق ھا
غمگین گداختیم
جز یاد آن نگاه تبسم
مانند موج ریخت بھم ھرچه ساختیم
ما پاک سوختیم
ما پاک باختیم
ای سرکشیده از صدف سالھای پیش
ای بازگشته ای خطا رفته
با من بگو حکایت خود تا بکوبمت
اکنون من و توایم و ھمان خنده و نگاه
آن شرم جاودانه
آن دست ھای گرم
آن قلبھای پاک
وان رازھای مھر که بین من و تو بود
ماگرچه در کنار ھم اینک نشسته ایم
بار دیگر به چھره ھمچشم بسته ایم
دوریم ھر دو دور
با آتش نھفته به دلھای بیگناه
تا جاودان صبور
ای آتش شکفته اگر او دوباره رفت
در سینه کدام محبت بجویمت
ای جان غم گرفته بگو دور از آن نگاه
در چشمه کدام تبسم بشویمت

نظرات 1 + ارسال نظر
علی یکشنبه 30 آبان 1389 ساعت 02:33 ب.ظ

متشکرررررررررررررررررررررررمممم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد