اگر عشق اوفتد در سینه سنگ |
|
به معشوقی زند در گوهری چنگ |
که مغناطیس اگر عاشق نبودی |
|
بدان شوق آهنی را چون ربودی |
و گر عشقی نبودی بر گذرگاه |
|
نبودی کهربا جوینده کاه |
بسی سنگ و بسی گوهر بجایند |
|
نه آهن را نه که را میربایند |
هران جوهر که هستند از عدد بیش |
|
همه دارند میل مرکز خویش |
گر آتش در زمین منفذ نیابد |
|
زمین بشکافد و بالا شتابد |
و گر آبی بماند در هوا دیر |
|
به میل طبع هم راجع شود زیر |
طبایع جز کشش کاری ندانند |
|
حکیمان این کشش را عشق خوانند |
گر اندیشه کنی از راه بینش |
|
به عشق است ایستاده آفرینش |
گر از عشق آسمان آزاد بودی |
|
کجا هرگز زمین آباد بودی |
چو من بیعشق خود را جان ندیدم |
|
دلی بفروختم جانی خریدم |
ز عشق آفاق را پردود کردم |
|
خرد را دیده خوابآلود کردم |
کمر بستم به عشق این داستان را |
|
صلای عشق در دادم جهان را |
مبادا بهرهمند از وی خسیسی |
|
به جز خوشخوانی و زیبانویسی |
ز من نیک آمد این اربد نویسند |
|
به مزد من گناه خود نویسند |
ما آپ آپیییییییم بدو بیا که منتظرتیم[گل]
ضمنا ما رو لینک کن خوشحال میشیم
جان جان خیلی قشنگ بود
ممنونم