رخش تقویم انجم را زده راه |
|
فشانده دست بر خورشید و بر ماه |
دو پستان چون دو سیمین نار نوخیز |
|
بر آن پستان گل بستان درم ریز |
ز لعلش بوسه را پاسخ نخیزد |
|
که لعل اروا گشاید در بریزد |
نهاده گردن آهو گردنش را |
|
به آب چشم شسته دامنش را |
به چشم آهوان آن چشمه نوش |
|
دهد شیرافکنان را خواب خرگوش |
هزار آغوش را پر کرده از خار |
|
یک آغوش از گلشن ناچیده دیار |
شبی صد کس فزون بیند به خوابش |
|
نه بیند کس شبی چون آفتابش |
گر اندازه ز چشم خویش گیرد |
|
برآهوئی صد آهو بیش گیرد |
ز رشک نرگس مستش خروشان |
|
به بازار ارم ریحان فروشان |
به عید آرای ابروی هلالی |
|
ندیدش کس که جان نسپرد حالی |
به حیرت مانده مجنون در خیالش |
|
به قایم رانده لیلی با جمالش |
به فرمانی که خواهد خلق را کشت |
|
به دستش ده قلم یعنی ده انگشت |
مه از خوبیش خود را خال خوانده |
|
شب از خالش کتاب فال خوانده |
ز گوش و گردنش لولو خروشان |
|
که رحمت بر چنان لولو فروشان |
حدیثی و هزار آشوب دلبند |
|
لبی و صد هزاران بوسه چون قند |