اشعار عاشقانه

دو سایه بر هم بر دیوار

اشعار عاشقانه

دو سایه بر هم بر دیوار

اگه لمسم کنی شاید .... به دنیای تو برگردم


:: منو حالا نوازش کن .... که این فرصت نره از دست ::


:: شاید این اخرین باره .... که این احساسه زیبا هست ::


:: منو حالا نوازش کن .... همین حالا که تب کردم ::


:: اگه لمسم کنی شاید .... به دنیای تو برگردم ::


:: هنورم میشه عاشق بود .... تو باشی کاره سختی نیست ::


:: بدون مزر با من باش .... اگرچه دیگه وقتی نیست ::


:: نبینم این دمه اخر .... تو چشمات غصه میشینه ::


:: همه اشکاتو میبوسم ....میدونم قسمتم اینه ::


::تو از چشمای من خوندی....که از این زندگی خسته ام::


::کنارت اونقدر ارومم....که از مرگ هم نمیترسم::


::تنم سرده ولی انگار....تو دستای تو اتیشه::


::خودت پلکامو میبندی....و این قصه تموم میشه::


::هنوزم میشه عاشق بود....توباشی کاره سختی نیست::


::بدون مرز با من باش....اگرچه دیگه وقتی نیست::


::نبینم این دم اخر....تو چشمات غصه میشینه::


::همه اشکتو میبوسم....میدونم قسمتم اینه::


نظرات 1 + ارسال نظر
آذرخش سه‌شنبه 20 اردیبهشت 1390 ساعت 08:55 ق.ظ http://azymusic.persianblog.ir/

سلام
حال شما؟
دنبال چند تا از آهنگ های محمد نوری بودم که وبلاگ شما رو پیدا کردم
وبلاگ زیبا و قشنگیه
به منم سر بزنین
موفق و شاد باشید

ممنونم من خوبم امیدوارم شما هم خوب باشید. خوشحالم بهم سر زدی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد