اشعار عاشقانه

دو سایه بر هم بر دیوار

اشعار عاشقانه

دو سایه بر هم بر دیوار

حلقه

حلقه

دخترک خنده کنان گفت که چیست
راز این حلقه ی زر
راز این حلقه که انگشت مرا
این چنین تنگ گرفته است به بر

راز این حلقه که در چهره ی او
این همه تابش و رخشندگی است
مرد حیران شد و گفت :
حلقه ی خوشبختی است ، حلقه زندگی است

همه گفتند : مبارک باشد
دخترک گفت : دریغا که مرا
باز در معنی آن شک باشد
سال ها رفت و شبی

زنی افسرده نظر کرد بر آن حلقه ی زر
دید در نقش فروزنده ی او
روزهایی که به امید وفای شوهر
به هدر رفته ، هدر

زن پریشان شد و نالید که وای
وای ، این حلقه که در چهره ی او
باز هم تابش و رخشندگی است
حلقه ی بردگی و بندگی است



نظرات 4 + ارسال نظر
فاطمه پنج‌شنبه 14 مهر 1390 ساعت 06:41 ب.ظ http://ghazaleasheghi.loxblog.com

salam. webet kheili nassss boooood....
matalebeto bishtar kon!!1
doooos dashti be manam sar bezan!
be omide didar!

مامان شنبه 30 مهر 1390 ساعت 03:22 ب.ظ http://eidii.blogfa.com

سلام
شعرات قشنگه
خودت هم شعر می گی ؟اگه آره بنویسشون تو ویت.
ژیش ما بیا

na, man shere nemigam. man faghat sherayeo ro ke khaili dust daram post mikonam to inja

atfe چهارشنبه 23 آذر 1390 ساعت 02:39 ب.ظ

خیلی این شعر رو دوست دارممممم

الی دوشنبه 28 آذر 1390 ساعت 12:37 ب.ظ http://eli28.blogfa.com

سلام دوست گلم...
چه وبلاگ قشنگی داری؟!!!!
مطالبشو خوندم عاااااااااالی بودن خوش حال میشم به منم یه سر بزنی واگه مایل بودی تبادل لینک داشته باشیم........
منتظرتممممم..

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد