-
از نبودن
چهارشنبه 17 مهر 1392 23:44
وقتی می گویند نیست ،کاغذ را گفته باشند یا برق را فرقی ندارد من یاد تو می افتم ..!
-
بی تو
چهارشنبه 17 مهر 1392 23:44
بی تو هم میشـود زندگی کرد. قدم زد، چای خُـورد، فیــلم دیـــــد، ســــفر رفـــت... فقط بی تو نمیشود به خواب رفت!
-
از دوست داشتن
چهارشنبه 17 مهر 1392 23:41
ﻣﻦ ﮐﺴﻲ ﺭﺍ ﻣﻴﺸﻨﺎﺳﻢ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺘﺶ ﺩﺍﺭﻡ ﻭ ﺩﻭﺳﺘﻢ ﻧﺪﺍﺭﺩ، ﺷﺐ ﻫﺎ ﺑﻴﺘﺎﺏ ﺧﻴﺮﻩ ﺑﻪ ﻳﮏ ﻋﮑﺲ ﻣﻴﻨﺸﻴﻨﻢ , ﺣﺮﻑ ﻣﻴﺰﻧﻢ , ﺩﻟﺘﻨﮓ ﻣﻴﺸﻮﻡ ... ﻭ ﺍﻭ ﻧﺰﺩﻳﮏ ﻭ ﻧﺰﺩﻳﮏ ﺗﺮ ﻣﻴﺸﻮﺩ ﺑﻪ ﮐﺴﻲ ﺩﻳﮕﺮ ﻭ ﺩﺭ ﺍﺭﺯﻭ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﺪﻥ ﺍﺣﺴﺎﺱ . . . ﻣﻦ ﮐﺴﻲ ﺭﺍ ﻣﻴﺸﻨﺎﺳﻢ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺘﻢ ﺩﺍﺭﺩ ﻭ ﻣﻦ ﺩﻭﺳﺘﺶ ﻧﺪﺍﺭﻡ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﻫﺰﺍﺭ ﻗﺪﻡ ﺑﺮﺍﻱ ﺭﺍﺿﻲ ﮐﺮﺩﻧﻢ ﺑﺮ ﻣﻴﺪﺍﺭﺩ ﻭ ﻣﻦ ﻫﺰﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺭ ﻗﺪﻡ ﺩﻭﺭ ﻣﻴﺸﻮﻡ . . . ﮐﺴﻲ...
-
دست هایت...آه....دست هایت
چهارشنبه 17 مهر 1392 23:40
در اتاقم همه چیز چنان است که از اینجا میرفتی گلیمی که دوست داشتی هنوز بر زمین است و ردپای تو زیباترین نقشهای آن، پنجرهها با همان پردههاست که بود هنوز از همه چیز بوی دستهای تو را میشنوم تو نیستی و حرفی جز سکوت نیست.
-
از دوست داشتن
چهارشنبه 17 مهر 1392 23:39
دوسم داشت ، مثل اون آهنگ های خـارجی ای که همیشه گوش میداد ولی هیچی ازش نمیفهمید ...!
-
اندوه پرست
دوشنبه 1 مهر 1392 00:52
کاش چون پاییز بودم کاش چون پاییز خاموش و ملال انگیز بودم برگ های آرزوهایم یکایک زرد میشد آفتاب دیدگانم سرد میشد آسمان سینه ام پر درد میشد ناگهان توفان اندوهی به جانم چنگ میزد اشک هایم همچو باران دامنم را رنگ میزد وه چه زیبا بود اگر پاییز بودم وحشی و پرشور و شعرآمیز بودم شاعری در چشم من میخواند شعری آسمانی در کنارم قلب...
-
سال ها و دقیقه ها
یکشنبه 31 شهریور 1392 01:58
دوباره ساعت ها ، به عقب کشیده خواهند شد و من امشب مجبــورم ، 60 ســــال بیشتــــر دوریت را تحمـــل کنــــــم !!!
-
دلتنگی
یکشنبه 31 شهریور 1392 01:50
به طرز عجیب و احمقانه ای دلم برایت تنگ است دلخوشی ها کم نیست ﺁﺩﻣﻬﺎﯼ ﺩﻭﺭ ﻭ ﺑﺮﻡ ﻫﻢ ﮐﻢ ﻧﯿﺴﺘﻨﺪ ﻣﯽ ﺁﯾﻨﺪ ﻟﺒﺨﻨﺪﯼ ﺭﻭﯼ ﻟﺒﻢ ﻣﯿﻨﺸﺎﻧﻨﺪ ﻭ ﻣﯿﺮﻭﻧﺪ ﻭﻟﯽ ﺩﻟﺘﻨﮕﯽ ﻋﺠﯿﺒﯽ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻭ ﻫﻤﻪ ﺟﺎ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ ﻧﻤﯿﺪﺍﻧﻢ ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎﯾﺖ ﭼﻄﻮﺭ ﻣﯿﮕﺬﺭﺩ ... ﻧﻤﯿﺪﺍﻧﻢ ﺗﻮ ﻫﻢ ﺩﻟﺘﻨﮕﯽ ﯾﺎ ﻧﻪ... ﻣﯿﺪﺍﻧﻢ ﮐﻪ ﻣﯿﺨﻮﺍﻧﯽ ﻭ ﻣﯿﺪﺍﻧﻢ ﮐﻪ ﻧﻤﯿﺪﺍﻧﯽ ﭼﻘﺪﺭ ﺍﯾﻦ ﺩﻟﺘﻨﮕﯽ ﺑﺮﺍﯾﻢ ﺧﻠﺴﻪ ﺁﻭﺭ ﺍﺳﺖ...
-
دردهایم
پنجشنبه 28 شهریور 1392 00:46
نگران دردهایم نباش! دردهای من چیزی کمتر از آن است که تو فکر میکنی... دردهای من جامه ایست که هر روز صبح بر تن میکنم و با آن ها خیابان ها را به دنبال تو گز میکنم! دردهای من جامه ایست که هر شب از تن در می آورم،میشورم و اتو کشیده به دیوار اتاقم آویزان میکنم تا آماده باشد برای صبحی که بی تو طلوع خواهد شد... نگران دردهایم...
-
فراموشی
جمعه 15 شهریور 1392 01:53
چقدر باید بگذرد تا آدمی بوی تن کسی را که دوست داشته از یاد ببرد؟ و چقدر باید بگذرد تا بتوان دیگر او را دوست نداشت؟
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 15 شهریور 1392 01:48
مسخره است، عبارات از عهده بیان واقعیات بر نمی آیند. باید خیلی ترسیده باشی تا معنای عبارت "عرق های سرد" را بفهمی یا خیلی مضطرب بوده باشی تا بفهمی "شکمم گره خورده" واقعاً یعنی چه. نه؟ "رها شده" نیز همین طور. چه عبارت بی نظیری، چه کسی نخستین بار آن را به کار برد؟ رها کردن طناب ها. ترک کردن...
-
خیال
پنجشنبه 31 مرداد 1392 23:18
میخواهی با خیالت زندگی کنم؟ دستت را بگیرم ببرمت رستوران مکزیکی؟ چی سفارش بدهم که بیشتر از من دوست داشته باشی؟ یک لقمه بگذارم دهن تو یک لحظه نگاهت کنم؟ چی مینوشی؟
-
عشق
پنجشنبه 31 مرداد 1392 23:16
عـشـق! آدم را به جاهای ناشناخته میبرد. مثـلا به ایستــگاههای متـروک به خلـوتِ زنگزدهی، واگنها به شهری که فقط آن را در خواب دیده... وقتی عاشق شدی، ادامه این شعر را، تو خواهی نوشت...!
-
و چه قصه ی پر غصه ایست این هجرت
دوشنبه 28 مرداد 1392 16:31
و چه جای بدی است این فرودگاه به جای اینکه محل فرود باشد محل آمدن باشد محل رفتن است محل بردن است همه چیز را می برد آدم ها را دوستان را خاطره ها را روزهای خوب را.......
-
خداحافظی
شنبه 12 مرداد 1392 23:33
اگر مثل آدم خداحافظی کنی، غصّه میخوری، اما خیالت راحت است. امّا، جدایی بدون خداحافظی بد است، خیلی بد، یک دیدار ناتمام است، ذهن ناچار میشود هِی به عقب برگردد و درست یک ذره مانده به آخر متوقف بشود... انگار بِروی به سینما و آخر فیلم را ندیده باشی..!
-
...زهق الباطل، ان الباطل کان زهوقا
شنبه 12 مرداد 1392 23:19
دلم برایت تنگ نمی شود 20 ساله بودم که آمدی 28 ساله ام که داری می روی 8 سال آزگار این کابوس را تحمل کردم حالا که می روی این هشت سال را هم با خودت ببر همراه همه چیزهای دیگر که بردی من فقط می خواهم الآن دوباره بیست ساله شوم بیست ساله شوم و تو نباشی یکی دیگر باشد، یکی که بیست و چند سالگی هایم را سیاه نکند یکی که هشت سالم...
-
گرگ ها و پرستوها
جمعه 21 تیر 1392 12:58
تنهـا گرگـها نیستند که لباس میش میپوشند گاهی پرستو ها هم لباس مرغ عشق بر تن میـکنند ... عاشق که شدی کوچ مــــــیکنند !!
-
شب زخمی
جمعه 3 خرداد 1392 22:40
من و تو با لب تشنه تن خسته لب یک چشمه رسیدیم پیش رومون آب زمزم سوختیم اما قطره ای هم نچشیدیم من همیشه با تو از روزای آفتابی می گفتم بهترین ترانه رو با صدای تو می شنفتم تک سوار تو رسیده در بیا از کوه سپیده کی به جز من برات از عاشقی گفته کی به جز من همه حرفاتو شنفته دلتو بزن به دریا بگذر از طلوع فردا سفر ما از غروب تا...
-
آدم های ساده
یکشنبه 29 اردیبهشت 1392 00:19
میدانی آدم های ساده ساده هم عاشق می شوند ساده صبوری می کنند ساده عشق می ورزند ساده می مانند اما سخت دل می کنند آن وقت که دل می کنند جان می دهند سخت میشکنند سخت فراموش میکنند آدم های ساده.. .
-
برای کودکان دیروز
پنجشنبه 12 اردیبهشت 1392 13:43
پا به پای کودکی هایم بیا کفش هایت را به پا کن تا به تا قاه قاه خنده ات را ساز کن باز هم با خنده ات اعجاز کن ... پا بکوب و لج کن و راضی نشو با کسی جز عشق همبازی نشو بچه های کوچه را هم کن خبر عاقلی را یک شب از یادت ببر خاله بازی کن به رسم کودکی با همان چادر نماز پولکی طعم چای و قوری گلدارمان لحظه های ناب بی تکرارمان...
-
از دیر کردن
شنبه 7 اردیبهشت 1392 21:31
هر انسانی یک بار، برای رسیدن به یک نفر، دیر میکند... و پس از آن، برای رسیدن به کسان دیگر، عجله ای نمی کند...
-
من و تو و درد (2)
شنبه 7 اردیبهشت 1392 21:21
درد، مرا انتخاب کرد من، تو را تو، رفتن را
-
آدم و شهر
سهشنبه 3 اردیبهشت 1392 22:14
تو اگر می خواهی برو شهرها را فتح کن اما من آدم ها را فتح می کنم
-
از رفتن
سهشنبه 3 اردیبهشت 1392 22:12
باید رفت و این لغت رفتن چقدر سخت است
-
من و تو و درد
سهشنبه 3 اردیبهشت 1392 00:33
کوه با نخستین سنگ ها آغاز می شود و انسان با نخستین درد. . . من با نخستین نگاه تو آغاز شدم. احمد شاملو
-
از نبودن تا نبودن
سهشنبه 3 اردیبهشت 1392 00:25
نبود … پیدا شد … آشنا شد … دوست شد … مهر شد … گرم شد عشق شد … یار شد … تار شد … بد شد … رد شد … سرد شد غم شد … بغض شد … اشک شد … آه شد … دور شد … گم شد تمام شد ، تمام شد ...
-
بهار .vs پاییز
یکشنبه 1 اردیبهشت 1392 08:23
بهار از راه رسید... و بی تو زندگی من در پاییز توقف کرده است...
-
عید
یکشنبه 1 اردیبهشت 1392 08:23
بس که بد می گذرد زندگی اهل جهان مردم از عمر چو سالی گذرد عید کنند
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 1 اردیبهشت 1392 08:20
مرجان لب لعل تو مر جان مرا قوت یاقوت نهم بهر لب لعل تو یا قوت قربان وفاتم به وفاتم نظری کن تا بوت همی بشنوم از رخنه ی تابوت
-
نابینا
شنبه 31 فروردین 1392 08:09
در دنیا، دو نابینا هست. یکی تـو، که عاشق شدنم را نمی بینی، یکی من، که به جز تو کسی را نمی بینم...!