-
لبخندت را از من نگیر هرگز
یکشنبه 5 اردیبهشت 1389 04:40
نان را از من بگیر، اگر می خواهی هوا را از من بگیر، اما خنده ات را نه گل سرخ را از من بگیر سوسنی را که می کاری آبی را که به ناگاه در شادی تو سرریز می کند موجی ناگهانی از نقره را که در تو می زاید از پس نبردی سخت باز می گردم با چشمانی خسته که دنیا را دیده است بی هیچ دگرگونی اما خنده ات که رها می شود و پرواز کنان در آسمان...
-
معنای زنده بودن من با تو بودن است
شنبه 4 اردیبهشت 1389 04:31
معنای زنده بودن من با تو بودن است نزدیک ، دور سیر ، گرسنه رها ،اسیر دلتنگ ، شاد آن لحظه ای که بی تو سرآید مرا، مباد مفهوم مرگ من در کنار تو مفهوم زندگی ست معنای عشق نیز در سرنوشت من با تو ، همیشه با تو ،با تو، زیستن یک شعر دیگه مهربانی جاده ای است که هرچه پیش تر روند ، خطرناک تر می گردد نمی توان بازگشت اما لحظه ای...
-
چشمهایت با من بسیار سخن ها گفت و این گونه من عاشقت شدم
جمعه 3 اردیبهشت 1389 06:33
ماه در اوج آسمان می رود و ما در گوشه ای از شب همچنان به گفت و گوی دست ها گوش فرا داده ایم و ساکتیم و در چشم های هم ، یکدیگر را می خوانیم در چشم های هم ، یکدیگر را می بخشیم و من همه ی دنیا را در چشم های او می بینم و او همه دنیا را در چشم های من می بیند وما در چشم های هم ساکتیم و ما در چشم های هم می شنویم و در چشم های...
-
وقتی تو گریه میکنی
پنجشنبه 2 اردیبهشت 1389 02:45
وقتی تو گریه میکنی ثانیه شعله ور میشه گر میگیره بال نسیم گلخونه خاکستر میشه وقتی تو گریه میکنی ترانه ها بم تر میشن شمعدونیا میترسنو آیینه ها کمتر میشن وقتی تو گریه میکنی ابرای دل نازک شب آبی میشن برای تو ستاره ها میسوزنو مثل یه دست رازقی پرپر میشن به پای تو وقتی تو گریه میکنی غمگین میشن قناریا بد میشه خوندن براشون...
-
من و توایم که در اشتیاق می سوزیم منو توایم که در انتظار فرداییم
سهشنبه 31 فروردین 1389 21:28
تویی تویی به خدا ، این که از دریچه ماه نگاه می کند از مهر و با منش سخن است تویی که روی تو مانند نو گلی شاداب میان چشمه مهتاب بوسه گاه من است تویی تویی به خدا ، این که در دل شب مرا به بال محبت به ماه می خوانی تویی تویی که مرا سوی عالم ملکوت گهی به نام و گهی با نگاه می خوانی تویی تویی به خدا ، این دگر خیال تو نیست خیال...
-
ای ستاره ها که بر فراز آسمان با نگاه خود اشاره گر نشسته اید
سهشنبه 31 فروردین 1389 09:04
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 ای ستاره ها که بر فراز آسمان با نگاه خود اشاره گر نشسته اید ای ستاره ها که از ورای ابرها بر جهان ما نظاره گر نشسته اید آری این منم که در دل سکوت شب نامه های عاشقانه پاره می کنم ای ستاره ها اگر به من مدد کنید دامن از غمش پر از ستاره می کنم با دلی...
-
می خزم در سایه آن سینه و آغوش.می شوم مدهوش
دوشنبه 30 فروردین 1389 06:58
ای شهزاده ای محبوب رویایی: اولین بار این شعرو از زبان تو شنیدم تا اون موقع به زیبایی این شعر پی نبرده بودم.... هنوزم صدات تو گوشم که با چه حرارتی می خوندی و اون نگاه آرامش بخشت که همراه با خوندن شعر به من می کردی را یادمه. منتظرم که باز به آغوش هم برگردیم و شعر های عاشقانمونو برای هم زمزمه کنیم. با امیدی گرم و شادی...
-
حذر از عشق!؟ - ندانم سفر از پیش تو؟ هرگز نتوانم، نتوانم
یکشنبه 29 فروردین 1389 06:45
بی تو، مهتابشبی، باز از آن کوچه گذشتم، همه تن چشم شدم، خیره به دنبال تو گشتم، شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم، شدم آن عاشق دیوانه که بودم. در نهانخانة جانم، گل یاد تو، درخشید باغ صد خاطره خندید، عطر صد خاطره پیچید: یادم آم که شبی باهم از آن کوچه گذشتیم پر گشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم ساعتی بر لب آن جوی...
-
به یاد تو می نویسم
جمعه 27 فروردین 1389 22:59
ای رفته از برم به دیاران دور دست با هر نگین اشک، به چشم تر منی هر جا که عشق هست و صفا هست و بوسه هست، در خاطر منی هرشامگه که جامه ی نیلین آسمان پولک نشان ز نقش هزاران ستاره است هر شب که مه چو دانه ی الماس بی رقیب بر گوش شب بجلوه چنان گوشواره است آن بوسه ها و زمزمه های شبانه را یاد آور منی در خاطر منی در موسم بهار- کز...
-
دل افروز ترین روز جهان
جمعه 27 فروردین 1389 22:41
از دل افروز ترین روز جهان، خاطره ای با من هست. به شما ارزانی : شعری زیبا از فریدون مشیری: سحری بود و هنوز، گوهر ماه به گیسوی شب آویخته بود . گل یاس، عشق در جان هوا ریخته بود . من به دیدار سحر می رفتم ن فسم با نفس یاس درآمیخته بود . *** آسمان، یاس، سحر، ماه، نسیم، روح درجسم جهان ریخته اند، شور و شوق تو برانگیخته اند،...
-
دانی از زندگی چه می خواهم
جمعه 27 فروردین 1389 06:40
از دوست داشتن امشب از آسمان دیده تو روی شعرم ستاره می بارد در سکوت سپید کاغذها پنجه هایم جرقه می کارد شعر دیوانه تب آلودم شرمگین از شیار خواهش ها پیکرش را دوباره می سوزد عطش جاودان آتش ها آری، آغاز دوست داشتن است گر چه پایان راه ناپیداست من به پایان دگر نیندیشم که همین دوست داشتن زیباست از سیاهی چرا حذر کردن شب پر از...
-
شب و هوس
پنجشنبه 26 فروردین 1389 07:20
شب و هوس در انتظار خوابم و صد افسوس خوابم به چشم باز نمی آید اندوهگین و غمزده می گویم شاید ز روی ناز نمی آید چون سایه گشته خواب و نمی افتد در دام های روشن چشمانم می خواند آن نهفته نامعلوم در ضربه های نبض پریشانم مغروق این جوانی معصوم مغروق لحظه های فراموشی مغروق این سلام نوازشبار در بوسه و نگاه و هم آغوشی می خواهمش در...