-
خواستن موبد شهرو را و عهد بستن شهرو با موبد
چهارشنبه 31 شهریور 1389 06:11
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 چنان آمد که روزى شاه شاهان که خواندندش همى موبد منیکان بدین آن سیم ین تن سروِ روان را بت خندان و ماه بانوان را به تنهایى مرُو را پیش خود خواند به سان ماه نو بر گاه بنشاند به رنگ روى آن حور پرى زاد گل صد برگ یک دسته بدو داد به ناز و خنده و بازى و...
-
بگو بخوابن همه اهل دنیا هنوز یک نیمه مونده از شب ما
پنجشنبه 25 شهریور 1389 03:29
بیا کنارم سرو ناز بی تاب بیا کنارم زیر طاق مهتاب عطش ببازیم به نسیم دریا غزل برقصیم تا طلوع فردا بیا کنارم ساقه ی بهاره رو فرش برگ و پولک ستاره خمار شعرم می شکنه پیش تو عجب شرابی نفس تو داره گل بهارم در انتظارم ،حریق سبزی بیاد کنارم تن حریرت جوی عطر جاری صدای گرمت غیرت قناری بذار بگیرم مثل تور دریا تو رو در آغوش ،...
-
هر شب تو رویای خودم آغوشتو تن می کنم
سهشنبه 23 شهریور 1389 07:48
دنیای این روزای من همقد تن پوشم شده انقدر دورم از تو که دنیا فراموشم شده دنیای این روزای من درگیر تنهاییم شده تنها مدارا میکنیم دنیا عجب جایی شده هر شب تو رویای خودم آغوشتو تن می کنم آینده ی این خونه رو با شمع روشن می کنم هر شب تو رویای خودم آغوشتو تن می کنم آینده ی این خونه رو با شمع روشن می کنم در حسرت فردای تو...
-
ویس و رامین ۱
یکشنبه 21 شهریور 1389 10:19
آغاز داستان ویس و رامین: Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 نوشته یافتم اندر سمرها ز گفت راویان اندر خبرها که بود اندر زمانه شهریارى به شاهى کامگارى بختیارى همه شاهان مو را بنده بودند ز بهر او به گیتى زنده بودند نوشته یافتم اندر سمرها ز گفت راویان خبرها به پایه بهتراز گردنده گردون...
-
I know I can’t survive Another night away from you
پنجشنبه 18 شهریور 1389 04:31
I surrender There’s so much life I’ve left to live And this fire’s burning still When I watch you look at me I think I could find the will To stand for every dream And forsake the solid ground And give up this fear within Of what would happen if they ever knew I’m in love with you ’cause I’d surrender everything To...
-
گل مھر تو در دل و جان گل بی خزان
چهارشنبه 17 شهریور 1389 04:51
گلی را که دیروز به دیدار من ھدیه آوردی ای دوست دور از رخ نازنین تو امروز پژمرد ھمه لطف و زیبایی اش را که حسرت به روی تو می خورد و ھوش از سر ما به تاراج می برد گرمای شب برد صفای تو اما گلی پایدار است بھشتی ھمیشه بھار است گل مھر تو در دل و جان گل بی خزان گل تا که من زنده ام ماندگار است
-
ساقی نامه ۲
دوشنبه 15 شهریور 1389 22:01
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA به یک قطره آبم ز سر در گذشت به یک آه بیمار ما درگذشت چشی گر از آن باده کوکو زنی شدی چون از آن مست هوهو زنی دماغم ز میخانه بوئی شنید حذر کن که دیوانه هوئی شنید بگیرید زنجیرم ای دوستان که پیلم کند یاد هندوستان دماغم پریشان شد از بوی می فرو نایدم سر به کاوس و کی پریشان دماغیم...
-
ساقی نامه 1
یکشنبه 14 شهریور 1389 03:29
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 شعر ساقی نامه: الهی به مستان میخانه ات به عقل آفرینان دیوانه ات الهی به آنانکه در تو گُمند نهان از د ل و دیده مردمند به دریاکش لُجّه کبریا که آمد به شأنش فرود إنّما به دُرّی که عرش است او را صدف به ساقیّ کوثر ، به شاه نجف به نور دل صبح خیزان عشق...
-
مرا ببوس مرا ببوس
شنبه 13 شهریور 1389 06:33
مرا ببوس مرا ببوس برای آخرین بار ترا خدا نگهدار که میروم بسوی سرنوشت بهار ما گذشته گذشته ها گذشته منم به جستجوی سرنوشت در میان توفان هم پیمان با قایقرانها گذشته از جان باید بگذشت از طوفانها به نیمه شبها دارم با یارم پیمانها که برفروزم آتشها در کوهستانها آه شب سیه سفر کنم ز تیره ره گذر کنم نگه کن ای گل من سرشک غم به...
-
کنار تو ھر لحظه گویم به خویش که خوشبختی بی کران با من است
جمعه 12 شهریور 1389 08:06
تو را دارم ای گل جھان با من است تو تا با منی جان جان با من است چو می تابد از دور پیشانی ات کران تا کران آسمان با من است چو خندان به سوی من آیی به مھر بھاری پر از ارغوان با من است کنار تو ھر لحظه گویم به خویش که خوشبختی بی کران با من است روانم بیاساید از ھر غمی چو بینم که مھرت روان با من است چه غم دارم از تلخی روزگار...
-
ای جان غم گرفته بگو دور از آن نگاه در چشمه کدام تبسم بشویمت
پنجشنبه 11 شهریور 1389 07:39
تنھا نگاه بود و تبسم میان ما تنھا نگاه بود و تبسم اما نه گاھی که از تب ھیجان ھا بی تاب می شدیم گاھی که قلبھامان می کوفت سھمگین گاھی که سینه ھامان چون کوھره میگداخت دست تو بود و دست من این دوستان پاک کز شوق سر به دامن ھم میگذاشتند وز این پل بزرگ پیوند دست ھا دلھای ما به خلوت ھم راه داشتند یک بار نیز یادت اگر باشد وقتی...
-
با بوسهای گرمی به او دادم با لبهای چون قند بر رویم زد لبخند
چهارشنبه 10 شهریور 1389 03:18
شب بود بیابان بود زمستان بود بوران بود سرمای فراوان بود یارم در آغوشم هراسان بود از سردی افسرده و بیجان بود از بهر آن سیمین بر خوشگل از جسم و جان خود بودم غافل می کوشیدم بهرش از جان و دل میبردمش با خود سوی منزل گیسویش از باد و باران گشته آشفته در مویش گویی مروارید غلتان خفته طی شد راه دشوار آخر بر من و یار با بوسهای...
-
ای به دل آشنا تا که هستم بیا وای من اگر نیایی
دوشنبه 8 شهریور 1389 09:04
ای که رفته با خود دلی شکسته بردی اینچنین به طوفان تن مرا سپردی ای که مهر باطل زدی به دفتر من بعد تو نیامد چه ها که بر سر من بعد تو نیامد چه ها که بر سر من ای خدای عالم چگونه باورم بود آن که روزگاری پناه و یاورم من بود سایه اش نماند همیشه بر سر من زیر لب بخندد به مرگ و پرپر من زیر لب بخندد به مرگ و پرپر من رفتی و ندیدی...
-
تو را می خواهم ای افسونگر من
یکشنبه 7 شهریور 1389 07:39
شاعرش خودمم Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 تو را می خواهم ای افسونگر من تو را می خواهم ای آرامش من تویی که در جهانی سرد و تاریک به من گرما ی عشق ، هدیه دادی تویی که جان من با جانت آمیخت روانم ، هستیم در پای تو ریخت ز گرمای لبان آتشینت ز مهر بوسه های دلنشینت من زمن بیگانه گشتم...
-
هنوز دیوونشم من اسیر دل تو دستاش
شنبه 6 شهریور 1389 04:09
به من امشب ای ساقی بده می دریا دریا اونقدر امشب مستم کن که بشم دور از دنیا بده جامی ای ساقی که بسازم با دردام ساقی ساقی ای ساقی باز مستم و دیوونه غم عشق و رسواییم دیگه از کی پنهونه ساقی ساقی ای ساقی باز مستم و دیوونه غم عشق و رسواییم دیگه از کی پنهونه هنوز دیوونشم من اسیر دل تو دستاش عزیزم اونه اما غریبم من تو دنیاش...
-
بازو به دور گردنم از مھر حلقه کن
جمعه 5 شهریور 1389 06:00
عشق من بازو به دور گردنم از مھر حلقه کن بر آسمان بپاش شراب نگاه را بگذار از دریچه چشم تو بنگرم لبخند ماه را
-
روزگاری است که خوبی خفته است
پنجشنبه 4 شهریور 1389 07:47
قفسی باید ساخت ھرچه در دنیا گنجشک و قناری ھست با پرستوھا و کبوترھا ھمه را باید یکجا به قفس انداخت روزگاری است که پرواز کبوترھا در فضا ممنوع است که چرا به حریم جت ھا خصمانه تجاوز شده است روزگاری است که خوبی خفته است و بدی بیدار است و ھیاھوی قناری ھا خواب جت ھا را آشفته است غزل حافظ را می خواندم مزرع سبز فلک دیدم و داس...
-
ای زلال پاک جرعه جرعه جرعه می کشم ترا به کام خویش
چهارشنبه 3 شهریور 1389 07:24
ماھی ھمیشه تشنه ام در زلال لطف بیکران تو می برد مرا به ھر کجا که میل اوست موج دیدگان مھربان تو زیر بال مرغکان خنده ھا ت زیر آفتاب داغ بوسه ھات ای زلال پاک جرعه جرعه جرعه می کشم ترا به کام خویش تا که پر شود تمام جان من ز جان تو ای ھمیشه خوب ای ھمیشه آشنا ھر طرف که می کنم نگاه تا ھمه کرانه ه ای دور عطر و خنده و ترانه می...
-
سر نھاده روی شانه ھای یکدگر
سهشنبه 2 شهریور 1389 07:59
زرد و نیلی و بنفش سبز و آبی و کبود با بنفشه ھا نشسته ام سالھای سال صیحھای زود در کنار چشمه سحر سر نھاده روی شانه ھای یکدگر گیسوان خیس شان به دست باد چھره ھا نھفته در پناه سایه ھای شرم رنگ ھا شکفته در زلال عطرھای گرم می ترواد از سکوت دلپذیرشان بھترین ترانه بھترین سرود مخمل نگاه این بنفشه ھا می برد مرا سبک تر از نسیم از...
-
ای ستاره ھا که از جھان دور چشمتان به چشم بی فروغ ماست
دوشنبه 1 شهریور 1389 06:28
ای ستاره ھا که از جھان دور چشمتان به چشم بی فروغ ماست نامی از زمین و از بشر شنیده اید درمیان آبی زلال آسمان موج دود و خون و آتشی ندیده اید این غبار محنتی که در دل فضاست این دیار وحشتی که در فضا رھاست این سرای ظلمتی که آشیان ماست در پی تباھی شناست گوشتان اگر به ناله من آشناست از سفینه ای که می رود به سوی ماه از مسافری...
-
آه چه زیباست از تو جام گرفتن وزلب گرم تو بوسه ھای گوارا
شنبه 30 مرداد 1389 08:08
قھر مکن ای فرشته روی دلارا ناز مکن ای بنفشه موی فریبا بر دل من گر روا بود سخن سخت از تو پسندیده نیست ای گل رعنا شاخه خشکی به خارزار وجودیم تا چه کند شعله ھای خشم تو با ما طعنه و دشنام تلخ اینھمه شیرین چھره پر از خشم و قھر اینھمه زیبا ناز ترا میکشم به ددیه منت سر به رھت مینھم به عجز و تمنا از تو به یک حرف ناروا نکشم...
-
اگر ماه بودم به ھرجا که بودم سراغ ترا از خدا میگرفتم
جمعه 29 مرداد 1389 07:32
اگر ماه بودم به ھرجا که بودم سراغ ترا از خدا میگرفتم وگر سنگ یودم بھرجا که بودی سر رھگذر تو جا میگرفتم اگر مادر بودی به صد ناز شاید شبی بر لب بام من می نشستی وگر سنگ بودی به ھر جا که بودم مرا می شکستی مرا می شکستی
-
که قبله گاهم اونجاست هر جا که پا میزاری
پنجشنبه 28 مرداد 1389 03:46
تو ای بال و پر من رفیق سفر من میمیرم اگه سایت نباشه رو سر من تو ای خود خود عشق که بی تو نفسم نیست کجا تو خونه داری که هرجا میرسم نیست اهل کدوم دیاری کجا تو خونه داری که قبله گاهم اونجاست هر جا که پا میزاری اهل کدوم دیاری گل کدوم بهاری که حتی فصل پائیز باغ ترانه داری آی دلبرم آی دلبر ای از همه عزیزتر ای تو مرا همه کس...
-
چشم تو چشمه شراب من است ھر نفس مست ازین شرابم کن
چهارشنبه 27 مرداد 1389 05:21
از یک نگاه گرم تو یافت ھمه ذرات جان من ھیجان ھمه تن بودم ای خدا ھمه تن ھمه جان گشتم ای خدا ھمه جان چشم تو این سیاه افسونکار بسته با صد فریب راھم را جز نگاھت پناھگاھم نیست کز تو پنھان کنم نگاھم را چشم تو چشمه شراب من است ھر نفس مست ازین شرابم کن تشنه ام تشنه ام شراب شراب می بده می بده خرابم کن بی تو در این غروب خلوت و...
-
پرستوی بوسه ات
سهشنبه 26 مرداد 1389 08:19
چندان شکوفه ریخت که ھوش از سرم ربود من جاودانیم که پرستوی بوسه ات بر روی من دردی ز بھشت خدا گشود اما چه میکنی دل را که در بھشت خدا ھم غریب بود
-
دلم بی روی او دریای درد است
دوشنبه 25 مرداد 1389 08:19
درون سینه ام صد آرزو مرد گل صد آرزو نشکفته پژمرد دلم بی روی او دریای درد است ھمین دریا مرا در خود فرو برد
-
سحر خواھد درآمیزد به خورشید
یکشنبه 24 مرداد 1389 08:45
دلم سوزد به سرگردانی ماه که شب تا روز پوید این ھمه راه سحر خواھد درآمیزد به خورشید نداند چون کند با بخت کوتاه
-
زمان گوید که ھان گر برنخیزی
شنبه 23 مرداد 1389 08:40
سحر با من درآمیزد که برخیز نسیم گل به سر ریزد که برخیز زرافشان دختر زیبای خورشید سرودی خوش برانگیزد که برخیز سبو چشمک زنان از گوشه طاق به دامانم در آویزد که برخیز زمان گوید که ھان گر برنخیزی غریو مرگ برخیزد که برخیز
-
مگر چشمان ساقی بشکند امشب خمارم را
جمعه 22 مرداد 1389 06:56
مگر چشمان ساقی بشکند امشب خمارم را مگر شوید شراب لطف او از دل غبارم را بھشت عشق من در برگ ریز یاد ھا گم شد مگر از جام میگیرم سراغ چشم یارم را به گوشش بانگ شعر و اشک من نا آشنا آمد به گوش سنگ میخواندم سرود آبشارم را به جام روزگارانش شراب عیش و عشرت یاد که من با یاد او از یاد بردم روزگارم را پس از عمری ھنوز ای جان به...
-
دور از نگاه گرم تو بی تاب گشته ام
پنجشنبه 21 مرداد 1389 07:36
ھمرنگ گونه ھای تو مھتابم آرزوست چون باده لب تو می نابم آرزوست ای پرده پرده چشم توام باغ ھای سبز در زیر سایه مژه ات خوابم آرزوست دور از نگاه گرم تو بی تاب گشته ام بر من نگاه کن که تب و تابم آرزوست تا گردن سپید تو گرداب رازھاست سر گشتگی به سینه گردابم آرزوست تا وارھم ز وحشت شبھای انتظار چون خنده تو مھر جھانتابم آرزوست